بـِسـم ِ ربـــــ الشـــهـداءِ و الصِـد یقیــن
مثنوی خاک و افلاک
تقدیم به شهدای غواص کربلای چهار
بوی باران میرسد این خاک را بر زمین آوردهاند افلاک را
بوی زهرا بر مشام جان رسد یوسف گم گشته بر کنعان رسد
کشته الله اکبر میرسد صد شقایق گشته پرپر میرسد
خود نگار نقش الله صمد مست ذکر یا علی در جزر و مد
مژده مژده، ای علی را شیعیان گشته پیدا پیکر اروندیان
گشته پیدا پیکر غواصها از دل و جان فاطمی احساسها
عاشقانی که جدا از ما شدند کربلای چاریان پیدا شدند
آخر از عشق علی رسوا شدند منتقم بر سیلی زهرا شدند
در پی دین تارک دنیا شدند در دل گودال تنگی جا شدند
یوسفان گم شده پیدا شدند استخوانها در کفنها جا شدند
شور زهرایی به سر شیدا شدند قطره قطره عاشقان دریا شدند
ای گرفتاران دنیا بس کنید شهرمان را آب و جارو پس کنید
کوچه هاتان را چراغانی کنید یاد آن پیر جمارانی کنید
آسمان را بر زمین میآورند کشته در راه دین میآورند
در کفنها استخوان میآورند کربلای چهاریان میآورند
پیکر غواصها میآورند دسته دسته یاسها میآورند
مردمان گو بسته بازار آورید بوی عطر گل پدیدار آورید
کوی و برزن را گلاب آلوده وار میرسد از کربلا بوی بهار
یکصد و هفتاد و پنج آیینه را کرده بر زهرا سپرها سینه را
بسته بسته در کفن میآورند کشته دور از وطن میآورند
عاشقان را شور و شینی میرسد بوی یاران خمینی میرسد
آن شهیدان وطن، غواصها منتقم بر درد و رنج یاسها
میرسند از وادی کشف و شهود جمله سر بر پای زهرا در سجود
یکصد و هفتاد و پنج آلاله را همنوا با اشک زهرا، ناله را
دست و پا بسته به زیر خاکها گشته پیدا پیکر آن پاکها
چون حسین آن گشته گودی مدفنش عطر و بوی کربلا دارد تنش
بر حسین فاطمه دلداده او با لب عطشان به خاک افتاده او
از وطن دور ای شهید بی کفن میکند دل تنگیات مام وطن
ای سیاوش زاده باز آ، در وطن تا که گردد خاک ایرانت کفن
مام ایران تا بغل گیرد تو را در فراق از غصه میمیرد تو را
ای زنسل رستم و آرش بیا ای سیاوش بگذر از آتش بیا
آن حسینی مسلکان یار امام یکصد و هفتاد و پنج آلاله فام
عطر و بوی کربلایی میرسد مست صهبای ولایی میرسد
کربلا را کاروانی میرسد تک پلاک و استخوانی میرسد
زند?، مدفون به خاکی میرسد استخوانی و پلاکی میرسد
گشته بر زهرا هلاکی میرسد کر بلا را سینه چاکی میرسد
انتظار مادری سر میرسد روشنی چشم مادر میرسد
چون شقایق گشته پرپر میرسد یوسف گمگشته آخر میرسد
بهر مادر نو جوان آوردهاند مشت خاک و استخوان آوردهاند
در بغل بگرفته مادر نعش او مینماید با جوانش گفت و گو
کهی لبت خندان چه پر آه آمدی قامتت رعنا چه کوتاه آمدی
وی مرا بهتر ز جان آیا تویی مشت خاک و استخوان آیا تویی
ای کفن پوشیده کو پیکر تو را در بغل کو تا بگیرم سر تو را
چشم مستت کو نگار ناز من زلف نازت کو مه طناز من
مشت خاک و استخوان در کفن این تویی آیا تمام جان من
ای جگر گوشم کجا بودی کجا مادرت میآوری آیا بهجا
این منم گیسو سفید آن مادرت آن هلالی قامت غم پرورت
یوسف گم گشته آخر آمدی چون شقایق گشته پرپر آمدی
ای سفر کرده چه خوش باز آمدی سرو رعنایم چه طناز آمدی
ای کفن بر تن چه خوشپوش آمدی وز می کوثر قدح نوش آمدی
ای قدح نوش شراب سرمدی مست مینای علی خوش آمدی
استخوانت در بغل گیرم به ناز عاشقی را با تو تا گویم به راز
کی فراقت کرده قامت خم مرا بی تو کی تنها گذارد غم مرا
گرچه دلتنگ توأم جانا، بلی گشته از رویم فراقت منجلی
آمدی جانم به قربانت ولی صد هزاران چون تو قربان علی
نذر زهرا کرده بودم چون تو را کرده عشق فاطمه مجنون تو را
سر خوشم چون کشته زهرا تویی گشته پرپر لاله در صحرا تویی
من خودم چون خاک پای فاطمه صد تو را دارم فدای فاطمه
رو سفیدم کردهای در پیش او کشته تا گردیدهای در کیش او
ای پلاک و استخوانها السلام زنده در گور، ای جوانها، السلام
ای کبوترهای بیپر، السلام ای جگر گوشان مادر، السلام
شیعیان خوب حیدر السلام عاشق زهرای اطهر السلام
دست و پاها بسته مدفون السلام در شلمچه گشته مجنون السلام
السلام ای زندهزنده خاکها پر کشیده آن سر افلاکها
بر لبان تشنه و خشکیدهتان بر فرود خاک و خس بر دیدهتان
بر دم آخر که جان میدادهاید هم به گودی کاندر آن افتادهاید
بر تمام لحظه هاتان السلام بر همه عشق و وفاتان السلام
یکصد هفتاد و پنج آوردهاند یادگار درد و رنج آوردهاند
بسته بر سر نام زهرا میرسد مست مینای طهورا میرسد
مشت خاک و استخوان میآورند سوی کنعان، یوسفان میآورند
عاشقی را ارمغان میآورند گشته پرپر ارغوان میآورند
بر زمین گو آسمان میآورند زنده مدفون گشتگان میآورند
زندهزنده گشته مدفونان سلام گشته بهر فاطمه قربان سلام
بر مشامم بوی زهرا میرسد کاروان غم ز صحرا میرسد
از شلمچه کاروانی میرسد نذر زهرا کرده جانی میرسد
کاروان اشک و ناله میرسد پارهپاره نعش لاله میرسد
گشته پیدا پیکر غواصها بر خمینی آن شده عباسها
دست و پاها بسته، مدفون گشتهها آن به زهرا قوم مجنون گشتهها